gl/l (1102)

ا سپتامبر فهرست
عنوان صفحه

مقدمه:

گفتار اول: تسلط بر ذخایر نفتی منطقه خلیج فارس

گفتار دوم: حمایت از امنیت رژیم اسرائیل و تثبیت آن

گفتار سوم: حمایت از روند صلح اعراب و اسرائیل

گفتار چهارم: ایجاد دگرگونی و براندازیهای نظامهای دیکتاتور

1-ایران

الف- ایجاد شکاف در داخل ایران

ب-ادعای بن بست نظام

ج-زمینه سازی برای حمله به ایران

2-عراق

الف-اهداف سیاسی

ب-اهداف اقتصادی

ج-کاهش هزینه های حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس

مقدمه:

دوماه بیش از حوادث یازده سپتامبر، حسنین هیکل، روزنامه نگار و روشنفکر مصری، از گزارش مستند گروه جمهوریخواه بر کاخ سفید پرده برداشت: وی هدف اصلی آنان را این گونه بیان کرد «جهانیان باید سروری آمریکا بر عالم را بپذیرند و آمریکا نیز با ابزارهای خاص خود باید در این زمینه گام بردارد ولی لازم نیست این هدف در قالب اعلامیه های رسمی و موضعگیری های سیاسی ابراز شود.»

بر اسا این گزارش، دیک چینی مامور ساماندهی پنج گروه مطالعاتی می شود تا رهبر آینده ایالات متحده را تنظیم کند. در تعریف عملیاتی طرح راهبردی مزبور آمده است که آمریکا بریا حفظ برتری سیاسی، اقتصادی و نظامی خونین، نباید خود را به پیمانها و معاهدات موجود محدود کند، بلکه فقط باید بر اساس منافع خود تصمیم گیری کند. کلینتون به دلیل فقدان مشروعیت اخلاقی، ناچار بود برای کسب مشروعیت در قالب پیمانهای بین المللی عمل کند. ولی جمهوری خواهان چنین مشکلی ندارند. بر این اساس امریکا باید سایت های خود را در قالب مناطق و نه دولت ها تعریف کند و برای حفظ تدابیر منطقه ای خود می تواند به دولت های مخالف حمله کند. آمریکا نباید به طور علنی و در شعارهای اعلامی، خود را رئیس عالم بنامد، زیرا این امر مشکلات زیادی را برای اایلات متحده به وجود می آورد، اما در عمل باید همین سیاست رهبری جهانی را پیگیری کند.

در بخش دیگری از توصیه های گروه راهبردی، این عبارت به طور صریح ذکر شده است: لزوم بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات راهبردی و ضرورت اقدام برای سرنگونی حکومت انقلاب اسلامی، در توصیه هفتم، این نبرد در قالب روش شماره یک تکمیل می شود تشویق به ایجاد تغییر در ایران از راههای سیاسی از داخل ممکن است. ولی تغییر در عراق باید از طریق حمله نظامی خارجی، کودتا یا انقلاب داخلی باشد.

گزارش داهبردی مزبور خط مشی کلی ایالات منحده را در نحولات اخیر نشان میدهد و بوش از حوادث یازده سپتامبر به عنوان فرصتی برای اجرای پروژه گروه تحقیقاتی دیک چینی استفاده کرده است.

بنابراین، شواهد نشان می دهد که آمریکا به دنبال ریاست بر عالم است و برای کسب این هدف حق حیات و آرامش انسان ها و حقوقی همچون استقلال و حاکمیت دولت ها را به رسمیت نمی شناسد. علاوه بر آن مشاهده یم شود که بوش و دیگر یاران او در پیشبرد راهبرد خود، از شعارهای انسان دوستانه بر مبنای مدرنیته استفاده می کنند، ولی در عمل همان راهی را می روند که هیتلر رفت و به این ترتیب، در صدد هستند که به اقتدار جهانی دست یابند.

تلاش امریکا برای استلا بر جهان و از میدان به در کردن رقبای گذشته و حال با سیاست هائی همچون میلیتاریستی کردن روابط بین المللی و فرافکنی مشکلات حاصل از رکود اقتصادی ایالات متحده اعمال می شود.

در بهمن ماه سال 1380، 60 روشنفکر امریکائی با ارسال نامه ای برای جرج دبلیو بوش از عملیات نظامی او به بهانه مقابله با تروریسم حمایت کردند. اقدام مزبور مبین این واقعیت است که ایالات متحده آمریکا آخرین ابزارها و امکانات خود را برای آغاز جنگی فراگیر با هدف هژمونی بر جهان به کار گرفته است. بر این اساس می توان مبانی و ریشه های توسعه و ژزمونی طلبی ایالات متحده آمریکا را در افکار روشنفکران و البته به قدرذت در واشنگتن ردیابی کرد.

فوکویاما در تحلیل تاریخی پایان تاریخ و آخرین انسان، تلاش کرده بود که توجیهات لازم را بریا سیاست های مداخله جوبانه آمریکا فراهم آورد. بهخ اعتقاد او، گرچه دیکتاتورهای چپ و راست فرو پاشیده اند، ولی دموکراسی لیبرال تنها آرمان سیاسی منسجمی است که مناطق و فرهنگ های مختلف جهان را به هم پویند میدهد و انقلاب لیبرال در اندیشه اقتصادی همیشه با تحول به سوی آزادی سیاسی در سراسر دنیا همراه بوده است. هانتینگتون و فوکویاما دنباله رو راست جدید و افراطی گرایاتنی هستند که از دهه 1980، با هدف احیای ارزشهای سنتی آمریکا و بازسازی ساختار قدرت آن کشور در نظام بین المللی، به عرصه سیاست و حکومت آمریکا پیوند خورده اند و فارغ از حاکمیت جمهوری خواهان یا دموکرات ها در کاخ سفید، اهداف خود را دنبال می کنند. یازده سپتامبر و حوادث بعد از آن. بهن ویژه مخالفت گسترده دیگر کشورها با سیاست یکجانبه گرایانه آمریکا، بوش و گروه سیاسی – نظامی او را به طراحی راهبردی بلند مدت واداشت که در قالب آن، فروپاشی هژمونی آمریکا به تعویق بیفتد و ابتکار عمل سیاسی جهان بار دیگر به کاخ سفید بازگردد. برای این هدف راهبردی چند مرحله ای اتخلذ شد که هر مرحله، امکانات، هزینه ها و موانع خاص خود را دارد. ورود به ماجرا از طریق سیاست فراگیر تبلیغاتی (بمباران خبر و تحلیل) صورت می گیرد، که گستره آن از داخل آمریکا تا اقصی نقاط جهان (به ویژه کشورهای هدف) را در بر خواهد گرفت.

پس از توان ظنامی برای تحمیل سیاست ها و خواسته های سیاسی استفاده می شود. بطور خلاصه اوایل ماه سپتامبر دولت آمریکا، و هیئت حاکمه آن، نه تنها از لحاظ داخلی دست به گریبان رکود اقتصادی، بلکه از جیث سیاسی نیز سخت زیر محاصره بود و اعتراض های کارگری و دانشجوئی و اقلیت های نژادی به ویژه سیاهان و لاتین ها در حال اوج گیری بودند. از لحاظ بین المللی نیز هژمونی آمریکا زیر سؤال رفته بود و نزدیک ترین دوستان او یعنی کشورهای اروپائی و کانادا راه مستقل خود را در پیش گرفته بودند و از دولت آمریکا سخت انتقاد می کردند.

با چنین پیش زمینه هائی ذهنی می توان درک کرد که فاجعه یازده سپتامبر 2001 از لحاظ سیاسی چه مائده آسمانی در راستای دستیابی به اهداف سیاسی خود در مناطق مختلف دنیا قرار داد.

گفتار اول: تسلط بر ذخایر نفتی منطقه خلیج فارس

یکی از مهمترین مبانی اهمیت و موقعیت استراتژیک و ژئوپولتیک خلیج فارس وجود ذخایر عظیم نفت و گاز در آن است. حدود 66 درصد ذخایر شناخته شده نفت جهان در این منطقه دارد (دو سوم کل ذخایر نفتی شناخته شده جهان) حدود 60 درصد نفت جهان از تولیدات هشت کشور نفتی خلیج فارس تأمین می شود که حدوداً بیش از پانزده برابر تولید داخلی نفت آمریما است. عربستان سعودی با جمعیتی برابر 3 درصد جمعیت ایالات متحده آمریکا به تنهایی دارای 8 تا 9 برابر ذخایر نفتی آمریکاست. به علاوه این کشور از مجموع 61 حوزه نفتی شناخته شده خود تنها 22 حوزه را مورد بهره برداری قرار داده است. طبق آمار سال 1994 آمریکا با 2/30 میلیارد بشکه ذخیره نفتی تنها 2 درصد کل ذخایر نفت و عربستان سعودی با 2/261 میلیارد بشکه ذخیره نفتی به تنهایی حدود 9/25% کل ذخایر جهانی نفت را دارا هستند. کویت به منزله یک کشور ذره ای با 5/96 میلیارد بشکه ذخیره نفت حدود 6/9 درصد از کل ذخایر جهانی نفت یعنی بیش از سه برابر کل ذخایر آمریکا را در خود ذخیره دارد. ثبت ذخیره به تولید نفت و یا سالهای عمر ذخایر نفت آمریکا تنها حدود 8/9 سال عربستان سعدی 6/83 سال و کل خاوریمانه (بدون احتساب شمال آفریقا) 4/93 سال می باشد. بدین ترتیب آمار و ارقام فوق میزان اهمیت و حساسیت منطقه را از نظر نفت و یکی از دلائل عمده توجه شدید آمریکا را به منطقه نشان می دهد.

جدا از وجود ذخایر عظیم نفت در منطقه باید به این نکته ظریف اقتصادی نیز توجه کنیم که بنا به دلائل مختلف ازجملع ویژگیهای زمین شناسی خلیج فارس، هزینه تولید نفت این منطقه در مقایسه با سایر نقاط دنیا به ویژه آمریکا بسیار کم هزینه تر بوده و لذا ارزانتر تمام می شود.

چنانچه هزینه تولید یک بشکه در خلیج فارس، پایین ترین هزینه تولید در جهان محسوب می شود و تمام جزیی از هزینه تولید در مناطق رقیب ازجمله آفریقای شمالی است لذا شایان توجه است که این نکته ظریف اقتصادی را هم در منطقه خلیج فارس علاوه بر نفت، دارای ذخایر قابل توجه گاز طبیعی نیز می باشد. بر اساس آمارهای سال 1996 کشورهای منطقه دارای 32 درصد یا حدود یک سوم کل ذخایر گاز طبیعی جهان هستند (3/1594 تریلیون فوت مکعب) در حالی که آمریکا تنها دارای 3/3 درصد از کل ذخایر گاز جهان می باشد. در میان کشورهای منطقه ایران به تنهایی 9/14 درصد منابع گازی جهان را در خود ذخیره دارد (6/741 تریلیون فوت مکعب) این کشور از نظر مرتبه جهانی دومین کشور در جهان پس از فدراسیون روسیهع قرار دارد با (1700 تریلیون فوت مکعب گاز)

آمریکا به عنوان یک کشور عمده تولید کننده نفت و صاحب قدیمی ترین صنعت نفت جهان از پایان جنگ جهانی دوم به بعد به تدریج واردات نفت خود را از منابع خارجی افزایش داد.

کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا سناتور باب دال در باره اهمیت نفت می گوید: «ایالات متحده باید از راههای ورود به منابع طبیعی و از ذخیره این انرژی در کشورهای خلیج فارس حفاظت نماید» وی در ادامه اضافه می کند: «ضرورت دارد که این انرژی در دست ملتهایی باشد که به دموکراسی اعتقاد داشته باشند و حقوق بشر را رعایت کنند و به روابط بین المللی احترام بگذارند تا دشمنی بین کشورهای نفتی و غیرنفتی وجود نداشته باشد»

می توان در این خصوص گفت که سیطوه بر منابع مفتی خلیج فارس اهمیت محوری برای ایالات متحده دارد تا از این طریق بتوان سلطه خود را بر دیگر کشورها ادامه دهد. زیرا نیروی اقتصادی متحدانش رشد روزافزونی پیدا کرده است.

به دعبارت دیگر ایالات متحده جاکمیت در این منطقه غنی را تنها به این دلیل نمی خواهد که کشورهای اروپای غربی و ژاپن را در گرو خود داشته است، تا با همکاری و مشارکت آنها رهبری جهان را به عهده بگیرد بلکه برعکس برای آمریکا تفوذ در این منطقه یعنی اینکه بتواند با سلاح نفت متحدانش را اگر چنانچه روزی به دشمنان آینده تبدیل شوند سر جای خود بنشاند.

در این خصوص وزیر امور خارجه سابق آمریکا بیکر بعد از جنگ دوم خلیج فارس در مه 1991 می گوید: ظهور طرفهای تازه که خطر شدیدی در میان مدت و درازمدت برای منافع اقتصادی آمریکا دارند اروپای غربی و ژاپن از آن جمله اند. همچنین ضرورت سیطره بر نفت خلیج فارس برای حفظ منافع آمریکا به شدت احساس می شود.

به عبارت دیگر می توان گفت که آمریکا با سیطره بر نفت خلیج فارس خواهد توانست نفوذ و سلطه خود را میان متحدانش حفظ کند و دشمنان سنتی و احتمالاً آینده خود را در کوتاه مدت و دراز مدت در زیر سلطه داشته باشد.

از سوی دیگر در درازمدت آمریکا می تواند از نفت به عنوان یک سلاح اقتصادی و سیاسی در سازمانهای بین المللی که غربیها در آن مشارکت دارند استفاده کند. یعنی هنگامی که بین اروپای غربی و ژاپن تضاد منافع رخ داد از سلاح نفت سود جوید. به عبارت دیگر از طریق پیمان کات، صندوق بین المللی پول و یانک جهانی سلطه خود را در منطقه خلیج فارس به طور مشخص پایدار سازد و نقش اروپا را کمرنگ سازد و آنها را به تدریج در حاشیه قرار دهد.

هم اکنون ذخایر ثبت شده نفت امریکا بیش از 22 میلیارد بشکه یعنی معادل 2 درصد کل ذخایر شناخته شده جهانی نفت است ولی هرچند این کشور از پیشرفته ترین تکنولوژی و بیشترین توان سرمایه گذاری برای استخراج نفت برخوردار است. ولی ذخایر نفت امریکا به سرعت در حال کاهش است.

بنابراین یکی دیگر از چالش های مهم آمریکا که منجر به اتخلذ سیاست های برتری جویی در جهان می شود بحران انرژی است بازار جهانی نفت روزانه 76 میلیون بشکه تولید می کند که ایالات متحده با داشتن 5 درصد از جمعیت دنیا روزانه 20 میلیون بشکه یعنی 26 درصد از کل تولید جهانی مصرف می کند. اما در مقابل تولید نفت ایالات متحده طی 50 سال گذشته کاهش یافته است که این مقدار فقط پاسخگوی 30 درصد مصرف آمریکاست شکاف 70 درصدی همراه با کاهش ذخایر وجود دارد که باعث به وجود آمدن رکود واردات شده است درحالی که ذخایر منابع طبیعی وارداتی رو به کاهش است به علاوه ذخایر گاز طبیعی ایالات متحده رو به کاهش و واردات رو به افزایش است.

در دوران جنگ جهانی دوم جهانی آمریکا نه فقط تنها نفت کافی در داخل سرزمین خود برای تأمین کلیه نیازهای خود داشت بلکه انرژی را به کشورهای دیگر نیز صادر می کرد، درحالی که آمریکا امروز 70 درصد به دیگران و حتی بیشتر از قبل به نفت منطقه خلیج فارس وابسته شده است این کشور امروزه از دهه 1970 تا به حال با بیشترین کمبود انرژی مواجه است. بدون یافتن راه حلی برای رحران انرژی رفاه و امنیت ملی آمریکا در مقایسه با گذشته چالش ارنژی بسیار بزرگی است. این چالش درازمدت است و ابعاد آن وسعت بیشتری خواهد یافت ولی از بین نخواهد رفت.

بطور کلی حضور آمریکا در منطقه خلیج فارس نقش مهم و اساسی در تحمیل سیطره همه جانبه بر بخشها و مراکز مالی و اقتصادی دارد و از این طریق می تواند نقش خود را در اداره کردن جهان بعد از جنگ سرد و تحولات ایجاد شده در نظام بین المللی بعد از یازده سپتامبر افزایش دهد.

آمریکا از سلطه بر نفت منطقه خلیج فارس سه هدف استراتژیک را دنبال می کند.

هدف اول این است که تنها قدرت برتر منطقه باشد و تولید و قیمت گذاری نفت در اختیار خود داشته باشد.

به خاطر همین هدف منطقه را پر از سلاح کرده است. تجارت خارجی منطقه را تنها را مراکز سرمایه داری غرب مرتبط ساخته است و از همین راه سودهای مالی سرسام آوری به جیب شده است به گونه ای که حتی اگر در‌اینده نیز فعالیتهای اقتصادی و مالی غرب در منطقه متوقف شود آمریکا سود خود را از این منطقه حیاتی بوده است.

هدف دوم آمریکا از سلطه بر نفت خواهان استمرار برتری اقتصادی اش در جهان است زیرا در نظام جدید جهانی معیارهای قدرت بیشتر اقتصادی هستند بنابراین آمریکا برتری اقتصادی اش را با استمداد جریان نفت و بهای متعادل آن استمرار می بخشد.

در این راستا آمریکا و آژانس انرژی، اوپک را به علت پایین نگه داشتن سقف تولید مورد انتقاد قرار داده اند زیرا به نظر آنها این امر می تواند به اقتصاد جهان لطمه وارد کند. اما به اعتقاد اوپک در شرایطی که تقاضای نفت در آمریکا در بالاترین حد خود رو به افزایش است قیمت های جهانی نفت بالا نیست. میانگین بهای نفت پایه بورس نیویورک برای خریدهای مدت دار در سال 2003 با 10 درصد افزایش در مقایسه با سال پیش از آن 04/31 دلار بوده است که این رقم در بالاترین حد خود در 20 سال گذشته قرار داشته است. به همین خاطر برخی وزیران نفت کشورهای عضو اوپک که نگران پایین آمدن تقاضای نفت در سه ماهه دوم سال 2004 و در نتیجه کاهش قیمتها هستند. اعلام کرده اند که این سازمان ها در حال حاضر نباید نفت بیشتری به بازار عرضه کند وزیران یاد شده با میان این مطلب که علت افزایش قیمت ها احتکار این ماده سوختنی و نیز مسایل سیاسی است اعلام کردند که اوپک باید تا پیش از اجلاس 21 بهمن ماه خود سقف تولید این سازمان را حفظ کند.

هدف سوم آمریکا با توجه به کاهش ذخایر نفتی آمریکا و کاهش رغبت دولتمردان غرب به ویژه آمریکا به توسعه نیروگاههای هسته ای تامین جریان اطمینان بخش نفت کشورهای منطقه خلیج فارس به آمریکا بر پایه قیمت مناسب از اهداف سیاست خارجی آمریکاست. در عین حال آمریکا مایل نیست که افزایش درآمد کشورهای نفت خیز همچون ایران موجب تقویت بنیه مکالی و اقتصادی کشورها شود بنابراین ضرورت بازگشت دلارهای نفتی به بازار اقتصاد آمریکا در اوضاع رکود اقتصادی ازجمله این سیاست ها است. فروش جنگ افزارهای نظامی به کشورهای محافظه کار عرب منطقه خلیج فارس در راستای تامین کوتاه مدت این هدف است.

حمایت از امنیت رژیم اسرائیل و تثبیت آن

گفتار دوم: حمایت از امنیت رژیم اسرائیل و تثبیت آن

یکی از مهمترین اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خلیج فارس بر حفظ و امنیت اسرائیل استوار است به عبارت دیگر حمایت از اسرائیل جزو درجه اول منافع ملی آمریکا محسوب می شود. ژنرال «موشه یعلون» رئیس ستاد ارتش اسرائیل در مصاحبه با روزنامه «یدیعوت اهارنوت» در 18 فوریه 2003 حمله آمریکا به عراث را عاملی برای تغییر وضعیت سیاسی منطقه به نفع اسرائیل داشت و گفت: حمله آمریکا به عراق زلزله ای در منطقه ایجاد خواهد کرد که منجر به آرایش جدید سیاسی در خلیج فارس خواهد شد.

«کالین پاول وزیر امر خارجه آمریکا نیز تغییر رژیم عراق را باعث تغییر وضعیت منطقه خلیج فارس به نفع آمریکا و متحدان آن دانست و گفت: تغییر رژیم عراق باید همراه با از سرگیری تلاش ها برای حل بحران فلسطین و اسرائیل باشد. در واقع حل بحران در منطقه به نفع اسرائیل، همچنان در چشم انداز استقرار صلح است. بقای اسرائیل منوط به روابط دیپلماتیک آن با آمریکا و به همان اندازه متکی بر تجهیزات نظامی است که این کشور در اختیار اسرائیل قرار می دهد. موضع آمریکا هیچ گاه کاملاً بی طرفانه تلقی نخواهد شد و در واقع نمی تواند بیطرفانه باشد. هیچ منبع جایگزینی برای تامین نیازهای اسرائیل وجود ندارد و کاهش روابط نظامی با آن فقط سبب افزایش مشکلات آمریکا خواهد شد.

یکی از اولویت های اساسی دولت آمریکا پیشگیری از وقوع یک چالش منطقه ای با وجود اتحاد آمریکا و اسرائیل است. روابط آمریکا و اسرائیل تا آنجا پیش رفته است که هیچ عاملی نمی تواند این اتحاد را از هم بگسلد، از این رو ایالات متحده برای رویارویی با تهدیدات استراتژیک مسترک دارای بالاترین سطح همکاری با اسرائیل باید یک حاشیه امنیتی کیفی داشته باشد و آن هم در اختیار داشتن انواع سلاحهای کشتار جمعی از جمله سلاح هسته ای است به همین دلیل امریکا می کوشد منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به جز اسرائیل عاری از هرگونه سلاح کشتار جمعی شود همچنین دولت آمریکا حتی با هر نوع تلاش کشورهای منطقه از جمله ایران در دست یافتن به برابری استراتژیک با اسرائیل شدید مخالف است.

در این سالها حمایت امریکا از اسرائیل به گونه ای بوده است که قابل قیاس با هیچ یک از کشورهای جهان نیست تا آنجا که رابرت برد سناتور دموکرات در مجلس سنای آمریکا در سال 2002 طی یک سخنرانی اذعان کرد: «ما در این سالهای به قدری در اسرائیل پول ریخته ایم که هیچ کشور دیگر روی کره زمین داده نشده است ولی مهمتر از کمک های اقتصادی و نظامی رابطه استراتژیک ما به اسرائیل است. ما همان طور از اسرائیل حمایت کرده ایم که آمریکا از ایالات پنجگانه خود حمایت می کند.

ایالات متحده از سال 1992 هر ساله 2 میلیارد دلار به صورت وام های تضمین به اسرائیل داده است. کارشناسان کنگره آمریکا هعمچنین فاش ساخته اند که بین سالهای 1974 تا 1989 به میزان 4/16 میلیارد دلار از وام های نظامی آمریکا به کمک های بلاعوض تبدیل شده است. در واقع کنگره آمریکا تمام بدهی های گذشته اسرائیل به آمریکل رل بخشیده است. اسرائیل ادعا می کند تاکنون پرداخت اقساط طرح هایش با تاخیر همراه نبوده است.

و اما استراتژی امریکا در بعد سیاسی، تبلیغاتی و دیپلماتیک حمایت از اسرائیل در اشکال زیر تجلی یافته است.

1-تلاش همه جانبه همکاری موثر و سرمایه گذاری وسیع برای ایجاد دولت صهیونیستی در سرزمین های اشغالی از سال 1897 همزمان با برگزاری اولین کنگره جهانی یهود تا سال 1948 و از سال 1938 تا کنون

2-سازماندهی طرح های مختلف و استفاده از همه پتانسیل سیاسی و دیپلماتیک آمریکا برای رسمیت بخشیدن به رژیم غاصب صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی

3-برنامه ریزی وسیع ایالات متحده برای خاموش کردن شعله های مبارزه علیه رژیم اشغالگر صهیونیستی

4-استفاده از جل وتو برای ممانعت از محکومیت اسرائیل و اعمال تروریستی آن در مجامع بین المللی و جلوگیری از احقاق حق ملت مظلوم فلسطین شایان ذکر است که در طول نیم قرن اخیر یعنی از سال 1948 همزمان با شکل گیری غیرقانونی دولت اسرائیل تا سال 2003آمریکا نزدیک به پنجاه بار اقدام به وتوی قطعنامه های شورای امنیت و مجمع عمومی یا تهدید به وتو کرده است که هیچ یک از اعضای دائم شورای امنیت از هیچ کشوری تا این حد حمایت نکرده است.

5-سرمایه گذاری وسیع برای تعمیق و بسط نفوذ و سلطه آمریکا بر دولت های عربی با هدف تبدیل حکومت عرب منطقه به دست نشاندگان واشنگتن به گونه ای که موجودیت و آرمان ملت فلسطین را فدای اغراض سیاسی و منافع خود کنند.

6-اعمال فشارهای سیاسی و دیپلماتیک و به کارگیری تهدیدهای مستقیم نظامی از سوی واشنگتن بر کشورهای همسایه اسرائیل برای برچیده شدن پایگاه فلسطینی ها در مرزهای کشورهای عربی با اسرائیل و سلب امکان مبارزه از فلسطین ها با استفاده از خاک کشورهای هم مرز با فلسطین اشغالی.

7-برنامه ریزی ایالات متحده برای تحکیم و تثبیت اسرائیل از طریق نفوذ در درون تشکل های مبارز فلسطین با هدف سوق دادن سازمان هیا مسلح فلسطینی از فاز نظامی به فاز سیاسی و دیپلماتیک.

8-سرمایه گذاری وسیع و همه جانبه آمریکا برای نفوذ در مطبوعات و رسانه های ارتباط جمعی کشورهای عربی و همچنین سازماندهی تشکل های سیاسی موازی با هدف کنترل افکار عمومی جهان عرب و منحرف دساختن آنها از دفاع از نهضت فلسطین و پشتیبانی از آرمان این ملت مظلوم با طرح این نظریه که مسئله فلسطین مربوط به فلسطین هاست و ما باید به منافع ملی خود بیندیشیم و مشکلات داخلی خود را حل و فصل کنیم.

9-برنامه ریزی آمریکا برای ممانعت از ایجاد اتحاد و به وجود آمدن انسجام و هماهنگی میان کشورهای اسلامی و جلوگیری از وحدت آنها با یکدیگر بر اساس برنامه ریزیهای دقیق و حساب شده از طریق دامن زدن به اختلافات داخلی میان کشورهای اسلامی با سرمایه گذاری برای بزرگ کردن اختلافات ارضی کشورهیا اسلامی و عربی با یکدیگر و کشاندن آنان به جنگ های نظامی و تبلیغاتی به منظور بر هم زدن اتحاد آنها علیه دشمن مشترک.

10-برنامه ریزی سیاسی تبلیغاتی و حقوقی آمریکا برای از بین بردن بردن واقعیتی به نام ملت فلسطین و هویت فلسطینی از طریق منع ادامه مبارزه برای دست یابی به سرزمین مادری

11-برنامه ریزی وسیع آمریکائیها برای تسلیم شدن آوارگان متفرق در کشورهای مختلف با وضع موجود و پذیرش شکست و ادغام فلسطینی های آواره در جوامع مختلف به گونه ای که آوارگان فلسطینی مستقر در لبنان خود را با گذشت یک یا دو شل لبنانی بدانند آوارگان فلسطینی مستقر در اروپا خود را اروپایی و آوارگان فلسطینی مستقر در مصر خود را مصری قلمداد کنند و بدین سان به مرور زمان هویت ملی فلسطینی ها فراموش شود و مسئله ای به نام آوارگان فلسطینی وجود خارجی نداشته باشد.

12-سرمایه گذاری وسیع و همه جانبه آمریکا برای اسرائیلی کردن ساکنان فلسطینی مستقر در اسرائیل و تبدیل آنها به شهروندان درجه 2 و 3

13-تلاش وسیع در رسمیت بخشیدن به اسرائیل نزد کلیه کشورهای منطقه خلیج فارس و خاورمیانه از طریق پشتیبانی برای حجمله به پایگاههای فلسطینی ها در کشورهایی نظیر مصر، سوریه، لبنان و اردن با هدف انتقال بخش هایی از سرزمین آنها و آواره ساختن فلسطینی های مستقر در این کشورها به قاره های مختلف و پس مشروط کردن استرداد سرزمین های انتقالی به برچیده شدن پایگاه مبارزان فلسطینی و به رسمیت بخشیدن اسرائیل از سوی کشورهای همسایه، دقیقا مشابه اهدافی که آمریکا اسرائیل و غرب پس از تصویب قطعنامه 242 و 338 پس از جنگ 1967 و 1973 دنبال می کردند اسرائیل برای تحقق این استراتژی به کمک امریکا بلندیهای جولان در سوریه و صحرای سینا در مصر و جنوب لبنان را به اشغال خود دآورد و استرداد این مناطق را مشروط بر به رسمیت شناختن اسرائیلی از سوی مصر و سوریه و لبنان دانست.

از آن جا که حفظ امنیت اسرائیل همواره در سرلوحه برنامه های ایالات متحده قرار دارد آمریکا هیچ حرکت ناخواسته ای را علیه آن رژیم برنمی تابد ریچارد کورتیس سردبیر نشریه گزارش واشنگتن، در دی ماه سال 1380 گزارش مستند تحت این عنوان منتشر ساخت: «مالیات دهندگان آمریکایی نمی دانند چه مبلغی به اسرائیل کمک می کنند» گزارش مزبور حاوی این نکات قابل تامل است:

1-هر اسرائیلی به طور میانگین 14630 دلار از آمریکا دریافت کرده است.

2-مقایسه بهره های کمک ها و وام های آمریکا به اسرائیل نشان می دهد که مالیات دهندگان آمریکایی در طول 49 سال گذشته 8/134 میلیارد دلار برای کمک به اسرائیل متضرر شده اند.

3-کمک های مزبور با عنوان یاری رساندن به توسعه کشورها صورت می گیرد. اعطای این کمکها در اسرائیل عمدتاً صرف خریدهای نظامی از ایالات متحده شده است. این امر در حالی صورت می گیرد که رژیم صهیونیستی با سرانه درآمد ناخالص ملی 15800 دلار در میان کشورهای دارای شاخص رشد بالا قرار گرفته و حتی میانگینی بالاتر از شماری از کشورهای اروپایی و اعضای ناتو را نشان می دهد.

4-در ازای هر یک دلاری که امریکا به هر افریقایی داده است حدود 251 دلار به هر اسرائیلی داده شده است با این توضیح که چون مسلمانان و مسیحیان ساکن در اراضی اشغالی از کمک های مزبور محروم هستند، میانگین بالاتری به یهودیان تعلق می گیرد.

5-پول هایی که با عنوان وام به رژیم صهیونیستی اعطا می شود بدون واسطه و اعمال نقش گروه های فشاری یهودی و سیاستمداران وابسته به آنها هیچگاه به خزانه آمریکا باز نمی گردد.

6-سکوت محافل رسمی و رسانه های آمریکا و حتی سانسور اخبار واقعی در مورد کمک های اعطا شده به رژیم صهیونیستی قابل تامل است.

7-ایپاک (کمیته امور آمریکا و اسرائیل) به عنوان فعال ترین گروه فشار خارجی در آمریکا نقش عمده ای در تحقیق شرایط به بالا دارد این کمیته 52 سازمان یهودیان را در این زمینه هماهنگ و دارای 150 کارمند و شش گروه شناخته شده است که سالیانه یک یا دو بار موفق به برگزاری نشست خصوصی یا کنگره می شوند.

8-در سالهای اخیر یک سازمان مخوف یهودی به نام ال.دی.ال در آمریکا فعال شده که علاوه بر اعطای رشوه برای کنترل سیاستمداران آمریکایی (به ویژه نمایندگان و سناتورها) فهرست سیاهی را با عنوان پرونده دشمنان تنظیم می کند. آنان قربانیان خود را در قالب فعالیتهای رسانه ای گسنرده هدف تخریب و هتک حرمت قرار می دهند.

9-آلمان دومین اعطاکننده به رژیم صهیونیستی است تا کنون بیش از 31 میلیارد دلار به اسرائیل کمک کرده است. جالب این که اغلب کمک ها تحت عنوان جبران خسارات اقدام نازی ها در جنگ جهانی دوم صورت می گیرد.

مطالعه کلی بودجه نشان می دهد که دولت آمریکا در بودجه سال 2002 خود4/2 میلیارد دلار کمک نظامی و 720 میلیون دلار کمک اقتصادی برای اسرائیل درنظر گرفته است. بنابراین هدف اصلی ایالات متحده از ترتیبات بعد از شکست تروریسم در تثبیت رژیم صهیونیستی و تحمیل آن به کشورهای منطقه خلیج فارس است. اکنون تمام راه هیا نفوذ و فشار صهیونیست در آمریکا و غرب فعال شده است. آنان تلاش دارند تا اسرائیل را به عنوان بخشی از خاک و حوزه راهبردی ایالات متحده به کشورهای منطقه خلیج فارس تحمیل کنند.

گفتار سوم: حمایت از روند صلح اعراب – اسرائیل

امریکا برای حل فرایند صلح اعراب – اسرائیل با یک مسئله روبرو است که حل آن به شویه بومی، انکار منافع امریکاست و راه حل غیربومی نیز برای آن متصور نیست. و اما راه حل مطلوب برای آمریکاییها این است که بحران فلسطین به گونه ای حل شود که موجودیت و امنیت اسرائیل تامین شود. این راه بومی نیست. زیرا اولا خود فلسطینی ها به صورت آرمانی و استراتژیک به کمتر از کل سرزمین فلسطین رضایت نمی دهند و در کوتاه مدت حداقل سرزمین هایی را که در جنگ 1967 به اشغال اسرائیل درآمده است مطالبه می کنند. ثانیاً کشورهای منطقه از این که موازنه قوا به نفع اسرائیل تغییر کند بیمناکند. طبیعی است که این کشورها بر اساس منافع و امنیت ملی خود خواستار تضعیف جایگاه و قدرت اسرائیل باشند. لذا هرگاه آمریکایی ها از در جانبداری عریان از اسرائیل وارد می شوند کشورهای منطقه حتی نزدیکترین متحدان آمریکا برانگیخته می شوند. دور شدن تدریجی عربستان سعودی و. مصر از آمریکا از روشن ترین نشانه ای این برانگیختگی است. راه حلهای بومی نیز منافع آمریکا را تامین نمی کند. بر اساس راه حل های بومی اسرائیل یا اساساً محو می شود یا این که چنان قدرت آن محدود می شود که توان تاثیرگذار منطقه یا خود را از دست می دهد.

از زمان ترومن آمریکا سه هدف عمده را در منطقه خلیج فارس دنبال کرده است. تامین امنیت برای اسرائیل، کسب اطمینان نسبت به جریان نفت و نهایتاً تامین ثبات و ایجاد توازن منطقه ای جمهوری خواهان و دموکراتها در باره نوع و میزان مداخله لازم برای نیل به این اهداف با یکدیگر مخالف بوده اند اما در باره ماهیت خود اهداف اختلافی نداشته اند.

با روی کار آمدن جمهوری خواهان در آمریکا در سال 2000 میلادی و به دنبال ا“ حادثه 11 سپتامبر 2001 تیم نظامی چینی و بوش کشورهای منطقه مانند ایران، عراق، عربستان، یمن، سوریه و لبنان را تحت فشار بیشتری قرار دادند آنها با ارائه دکترین حمله پیشگیرانه و موضع گیری در مقابل عراق به منزله نخستین مرحله از تحقق این دکترین عملا نشان دادند که در صددند منافع خود را در این منطقه به هر نحوی تامین کنند در این راستا ایالات متحده آمریکا با ارائه طرح نقشه راه کوشیدند تا ضمن برقراری صلح به اهداف و منافع دملی خود نیز پوشش دهد.

تقشه راه طرحی دیگر برای ادامه اشغالگری:

نقشه راه تلاش دیگری برای پایان بخشدین به تنازع اعراب و اسرائیل تلقی می شود که در چارچوب سیاست خارجی بوش در منطقه خلیج فارس شکل می گیرد. طرح نقشه راه توسط دیپلماتهایی از آمریکا، روسیه اتحادیه اروپا و سازمان ملل تدوین شده است. می توان گفت طرح نقشه راه ارائه کننده مسیر جدیدی در روند صلح اعراب و اسرائیل محسوب نمی شود اما تلاشی است برای بازسازی بسیاری از مواردی که باعث شکست روند سلح اسلو در دهه 1990 شد. بر اساس این قرارداد مجدداً طرح دولت خودگردان فلسطین مطرح شد. با این تفاوت که این بار دولت خودگردان تحت رهبری جنبش ملی فلسطین مطرح بود که رهبران ان از تبعید بازگشته و مدعی بودند که دولت فلسطین مستقل به رودی در کرانه غربی و نوار غزه ایجاد خواهد شد. با وجود امید فلسطینی ها و اعتماد گسترده جامعه جهانی مبنی بر این که روند اسلو می تواند چنین آرمانی را تحقق بخشد اما دولت اسرائیل به هیچ وجه چنین اعتقادی نداشت و خود را به روند صلح اسلو متعهد نمی دید.

بسیاری از منتقدین معتقدند که از سال 1993 قرارداد اسلو در واقع طرحی برای استقرار صلح نبود بلکه طرحی بود که اشغال اسرائیل را نهادینه کرد. در آن طرح با انتقال محدود قدرت به مسئولین تازه وارد فلسطینی ارتش اسرائیل می توانست خارج از مراکز جمعیتی فلسطینیان عمل کند و به این ترتیب مراتب ریسک و خطر به نیروهای خود راکاهش دهد. ولی در عین حال از طریق ایست و بازرسی ها و بستن راهها به اشغال خود ادامه دهد. استقرار مرحله به مرحله طرح اسلو باعث شده یود تا موضوعات اساسی مانند مسئله مرزها اسکان یهودیان بیت المقدس و پناهندگان به تعویق بیافتد و عملاً به اسرائیل اجازه می داد تا نتایج اصلی را که می بایست در مراحل نهایی شکل گیرد، متعصبانه شکل دهد باید گفت روح قرارداد اسلو در طرح نقشه راه نیز موجود است. چرا که در این طرح نیز نگرشی مرحله به مرحله وجود دارد و بحث و تصمیم گیری راجع به مسایل مهم و جدال انگیز به تعویق می افتد. این طرح دارای ساز و کارهای تحمیل کننده روشن و مشخصی نمی باشد. در باره این که اختلافات چگونه باید حل و فصل شوند مبهم است و با توجه به مخاطرات نهفته در چنین نگرشی و با توجه به تجربه هفت سال روند صلح اسلو، فلسطینیها به طور عمده مظنونانه به طرح نقشه راه می نگرند. بسیاری از فلسطینیها نقشه راه را علی الاصول متفاوت از قرارداد اسلو نمی بینند طرحی که نهایتاً به انتقال کرانه غربی و نوار غربی توسط دولت اسرائیل پایان نمی دهد و روند انتقال را که از سال 1967 شروع شده و تا کنونه نیز ادامه دارد مورد تایید قرار نمی دهد.

2-نقشه راه

به دنبال موفقیت آمریکا در جنگ سوم خلیح فارس و به رغم این که در آغاز، این کوشر هیچ تمایلی برای دخالت در منازعه خاورمیانه نداشت به دنبال احساس نیاز به لزوم هماهنگی کشورهای خاورمیانه با اهداف و منافع ملی خود با اتخاذ یک استراتژی راهبردی مصمم شد تا بر هر شکلی منافع ملی خویش را تامین کند بنابراین با ارائه طرح نقشه راه و با جلب حمایت کشورهای اروپایی روسیه و سازمان ملل کوشید تا به هر نحو ممکن دو طرف درگیر را به نشستن بر سر میز مذاکره و پذیرفتن این راه حل وادار کند.

در این راستا رییس جمهور ایالات متحده در نشست سران عرب در شرم الشیخ اطمینان داد کاری خواهد کرد که دو طرف در کنار یکدیگر و با لذت برئن از صلح و امنیت رندگی کنند.

وی همچنین ابراز کرد: «بدین دلیل که جهان دوست دارد دولت فلسطین آزاد و در صلح زندگی کند دولت این کشور تمام تلاش خود را بر رسیدن به این هدف متمرکز خواهد کرد.

نقشه راه سه مرحله است که باید تا 2005 به نتیجه بقرسد. مرحله نخست آن شامل برقراری آتش بس، که گروههای فلسطینی باید خشونت علیه اسرائیل را کنار بگذارند و سازمانهای سیاسی فلسطینی نیز به تجدید ساختار داخلی خود یپردازند همچنین اسرائیل موظف است شرکتهای یهودی نشین را غیرنظامی کند، آنها را توسعه ندهد و تا ماه مارس 2004 برنامه منسجمی را برای عقب نشینی نیروهای نظامی خود از کرانه باختری تعیین کند ضمن آن که در آخرین گاذم نیز باید انتخابات فلسطین برگزار و اعتمادسازی انجام شوئ. مرحله دوم مقدماتتشکیل کشور فلسطینی در مرزهای موقت تا پایان سال جاری میلادی و برگزاری کنفرانسی بین المللی برای نظارت و پیشبرد این طرح خواهد بود و مرحله سوم در سال 2005 میلادی شامل مذاکران دوجانبه برای دستیابی به راه حل نهایی است. گروههای مبارز فلسطینی تا کنون این طرح را رد کرده اند. در هر یک از مراحل نقشه راه فلسطینی ها مسئول امنیت اسرائیل شناخته شده اند. در مرحله اول فلسطینی ها تشکیلات امنیتی را بازسازی می کنند که هدف آن ممانعت از مقاومت فلسطینیهای مبارز است. این تشکیلات توسط سازمان سیا مدیریت می شود. همچنین نیروهیا امنیتی مصر و اردن نیز در تعلیم این نیروها نقش ایفا می کنند، نقشه راه از اسرائیل می خواهد که به موقعیت اشغال قبل از شروع انتفاضه برگردد تا وضع موجود که قبل از 28 سپتامبر 2000 وجود داشت تأمین گردد.

نقشه راه از اسرائیل نمی خواهد که از سیاست شهرک سازی برای یهودیان در سرزمینهای اشغالی دست بردارد بلکه خواهان توقف آن است و می خواهد آنهایی را که از مارس 2001 ساخته شده اند تخلیه شوند که این موضوع نیز تاثیر عمده ای را بر روی ساخت و سازهایی که انجام شده نخواهد داشت. این موضوع نیز تاکنون توسط مسئولین اسرائیلی پذیرفته نشده است و آنها بارها و بارها مصرانه بر ادامه زندگی ساکنین شهرکها تحت حاکمیت اسرائیل تاکید می نماید.

طرح نقشه راه فاقدساز و کارهای لازم نظارتی است و ابزار لازم را برای اعمال فشار بین المللی بر دولت اسرائیل جهت تعهد به قراردادها و توقف اسکان یهودیان در سرزمینهای اشغالی تعبیه نمی کند و آنها را منوط به واقعایت و شرایط می نماید. تجربه ده سال گذشته بهخوبی نشان می دهد که این واقعیات و شرایط به طور یکجانبه توسط اسرائیل تعریف و تعیینم می شوند. و هر گونه که بخواهد دست به تغییر آنها می زند.

حال با توجه به تجارب گذشته و نشانه های مختلفی که ثابت می کند اسرائیل تمامی برای پایان اشغال ندارد و علیرغم این سعی می شود چهره میانه رویی از عباس محمود در مطبوعات داخل اسرائیل تصویر شود، مخالفت با طرح نقشه راه امری عمومی و جهانی داشته می شود. حتی قسمه عمده ای از حزب حاکم فتح مخالف خود را با این طرح اعلام کرده است.

از آنجایی که اسرائیل فشار زیادی بر یاسر عرفات جهت انتصاب عباس محمود به سمت نخست وزیری وارد آوردند، فردی که به هیچ وجه دارای پشتیبانی افکار عکمومی نبود، از دیدگاه فلسطینیان نشان دهنده رفتار متعصبانه رهبران قدرتمند جهانی به ویژه ایبیالات ممتحده آمریکاست. افکار عمومی در فلسطین عباس محمود را با حامد کرزای افغانستان مقایسه می کنند که در صدد است نه خواست ملت فلسطین بلکه خواست و تمنیات نیروهای خارجی را تحقق نماید. اگر قرار باشد نقشه راه بر اساس خواست دولتا بوش و شارون عمل نماید، در آن نیروهای امنیتی فلسطینی مجبود خواهند شد تا به سرکوب فعالان و مبارزان فلسطینی بپردازند به این ترتیب نقشه راه تلاشی برای سرکوب هرچه بیشتر جنبش فلسطین توسط آمریکا و اسرائیل دانسته می شود که رهاورد مثبتی برای فلسطینی ها نخواهد داشت.

ضمناً ایالات متحده باید این اطمینان را به دست آورد که کشورهای منطقه هچ گونه تردیدی درباره قدرت اهمیت و ادامه همکاری استراتژیک آمریکا و اسرائیل ندارند.. کشورهای عرب بایستی دریابند که آمریکا به افزایش قدرت بازدارندگی اسرائیل و ارائه پشتیبانی مالی و دیپلماتیک به این کشور گرایش دارد و تحقق این اهداف نیزط از راه سخنرانی رئیس جمهور و دیدر با روسای اسرائیلی و اعمالی که نشان دهنده اراده و تصمیم آمریکا مبنی بر پشتیبانی از این کشور باشد دست یافتن است. علاوه بر این چنین تدابیری می تواند باعث تقویت و تثبیت نقش آمریکا به عنوان میانجی در مذاکرات شود و در همان حال با نقش آمریکا به عنوان حامی اسرائیل نیز در تضاد نباشد.

اگرچه ممکن است دولت اسرائیل در کوتاه مدت موفق به سرکوب مقاومت مردم شود و اما در نهایت برزهای انتفاضهدر سال 2005 از هم اکنونکاشته می شود همه توافقنامه هایی که اکنون امضا می شود یا پس از این در آینده امضا می شود چنانچه ریشه های اصلی بحران که منجر به تجاوز و غصب سرزمین فلسطین و آوارگی مردم آن شد را ملحوظ قرار ندهد محکوم به شکست است. توجه به این واقعیت مانع از غلتیدن در آن دسته از اوهام موجود می باشد که برخی می انگارند صلح عنوانشده صلحی نهایی و گسترده است. در حالیکه در ایده آل ترین حالت و شرایط این صله «صلح دولتها و نه صلح ملتهاست» طرحهای عنوان شده عمدتاً توافقنامه های روی کاغذ هستند که بانیان از پیش به آنها اشنا هستند. و ادعاها و ابهامات بنیادی را تحمیل می کنند که مانع از نیل به صلحواقعی می شوند. این ادعا که اعراب مسلمان تنها مانع صلح دائم در منطقه هستند هدفی جز این ندارد که توجه جهانی را از داخل رژیم صهیونیستی خارج نموده و کوشش برای تکه تکه کردن سرزمین های عربی به دولتهای بی قدرت کوچک را توجیه نماید. آمریکا و اسرائیل در مقابل انتفاضه رژیمهاینژادپرست هستند که به قطعنامه های سازمان ملل متحد وقعی نمی‌گذارند در حالی که اسرائیل خود با همین قطعنامه ها موجودیت پیدا نمود. این رژیم همچنان به افزایش تواناییهای نظامی خود از جمله سلاحهای کشتار جمعی ادامه می دهد. اما از تمایلش به صبلح صحبت می کند و به جهانیان در مورد خطر این سلاحها هشدار می دهد در این راستا انتفاضه مردم فلسطین از جایگاه بلند و پراهمیتی برخوردار است و تنها راه فعلی متحد نمودن توانایی های فلسطینی های داخل و آواره حول یک برنامه ملی و اسلامی و بازگشت آوارگان و ایجاد دولت مستقل در داخل خاک فلسطین است.

3-اهداف آمریکا از صلح اعراب و اسرائیل

1-رسمیت بخشیدن به غصب ناجوانمردانه سرزمین فلسطین

2-رسمیت بخشیدن به موجودیت نامشروع رژیم صهیونیستی

3-رسمیت بخشیدن به آوارگی میلیونها فلسطینی از سرزمین مادری

4-برنامه ریزی برای تضمین امنیت مرزهای حکومت تروریستی اسرائیل

و در نهایت معرفی نظام سلطه گر و استکباری آمریکا به عنوان حافظ صلح و امنیت بین المللی و پرچمدار و منادی مبارزه با تروریسم.

ایجاد دگرگونی و براندازی نظامهای دیکتاتور

ایران

اگر بخواهیم تحولات روابط ایران و امریکا پس از حادثه یازده سپتامبر را بر روی نمودار نشان دهیم روابط دو کشور طی این مدت بیشترین فراز و نشیب را شاهد بوده و از همکاری در قالب یک ائتلاف علیه طالبان و القاعده تا تهدید ایران و تهدید متقابل منافع ایالات متحده در سراسر جهان نوسان داشته است. برای نخستین بار ظرف بیست سال گذشته و به دنبال محکومیت حوادث تروریستی یازده سپتامبر از سوی تمامی مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی و ابراز همدردی با ملت آمریکا، ابراز همدردی خود جوش مردم با مردم آمریکا، ارسال نامه تسلیت شهردار تهران به شهردار نیویورک، توقف مواضع تند علیه یکدیگر (هر چند برای مدت زمانی اندک) و استقبال کالین پاول از مواضع ایران اشاره کرد. در جریان شکل گیری ائتلاف ضد تروریسم ایران نیز با ائتلاف ضد تروریسم همکاری داشت و در عملیات نظامی زمینی با توجه به اتحاد دیرینه ایران با ائتلاف شمال در افغانستان و کمک های همه جانبه به این گروه عملاً در جنگ علیه تروریسم نقش مثبتی ایفا کرد. هرچند توافق ایران بر همکاری با آمریکا در کمک به خلبانانی محدود می شد که در جریان حمله هوایی به دشمن آسیب دیده بودند. به هر حال برای نخستین بار بود که ایران و آمریکا برای مدت زمان محدودی طی بیست سال گذشته تا مرز همکاری و شرکت در یک ائتلاف پیش رفته هر چند پیش از این نیز در جریان جنگ نفت یب طرفی سازنده ایران به نفع ائتلاف ضد عراق تمام شده بود. اما با فروکش کردن بحران افغانستان و پیروزی نسبی ائتلاف ضد تروریسم، اختلاف بین ایران و آمریکا روز به روز آشکارتر شد. نخست اتهاماتی واهی مانند: 1- حمایت ایران از تروریسم 2- تلاش برای دستیابی به سلاحهای هسته ای 3- مخالفت با روند صلح اعراب – اسرائیل 4- نقض حقوق بشر مطرح شد.

این اتهامات در حالی صورت می گیرد که ایران و اغلب کشورهای جهان تعریف و شاخص بندی های آمریکا را در قبال مسائل فوق به رسمیت نمی شناسند. آنان برای خود اسناد و ادله کافی نیز در اختیار دارند تا به این وسیله آمریکا را بر اساس عملکردش محکوم کنند. برای مثال در مورد اول آمریکا به همراه آریل شارون، گروههای فلسطینی را تروریست می دانند ولی ایران معتقد است که نادیده گرفتن سوابق تروریستی آریل شارون و همراهی با جوخه هایترور او در کشتار جوانان فلسطینی مصداق واقعی تر.وریسم است. در مورد دوم ایران به حق ادعا می کند که کنوانسیون منع تکثیر سلاحهای هسته ای را پذیرفته است و گزارش بازرسان این کنوانسیون در مورد غیرنظامی بودن فعالیت نیروگاه اتمی بوشهر طبق قوانین موجود کفایت می کند. به علاوه طبق قوانین (بند چهارم) ایران به علت عضویت در کنوانسیون از حق دستیابی به فناوری هسته ای غیرنظامی برخوردر است. در حالی که آمریکایی های دائماً در صدد نفی موقعیت و جایگاه ایران هستند. این روند در حالی تداوم می یابد که آمریکا و رژیم صهیونیستی کنوانسیون را نپذیرفته اند و به مفاد آن عمل نمی کنند. اسرائیل کشوری صاحب بمب های هسته ای است. لذا اتهام آمریکا که در عمل برای جلوگیری از دستیابی ایران به صنایع پیشرفته و حتی پیشرفتهای علمی مورد نیاز جامعه صورت می گیرد به گونه ای است که آمریکایی ها حتی فعالیت های علمی و آزمایشگاهی را در دانشگاه های ایران نیز تهدید کننده می دانند. در مورد سوم ایرذان رسماً اعلام کرده است که روند صلح نعادلانه است و آنرا نمی پذیرد، با وجود این بر سر راه آن کارشکنی و سنگ اندازی نمی کندذ. اما آمریک و اسرائیل می خواهند ایران رسماً به فرایند صلح بپیوندد تا بدین وسیله حرکت های الگو گرفته از انقلاب اسلامی ایران از جمله انتفاضه نومید و سرکوب شود. سرانجام این که نقض حقوق بشر نیز اتهامی است که همه جناح های سیاسی ایران طرح آن را مداخله آمریکا در امور داخلی ایران دانسته و ممحکوم کرده اند. حال معلوم نیست آمرکایی ها از حقوق چه کسانی سخن می گویند. اشاره تلویحی و گاه مستقیم آنها به گروههای خارج از نظام و اپوزیسیونی است که دارای سوابق غارت اموال این ملت هستند و یا این که با کمک کشورهای غربی و به ویژه آمریکا صدها عملیات تروریستی را در داخل ایران اجرا کرده اند. قرار گرفتن نام برخی نشده است. تداوم فعالیت این گروه ها به ویژه افشای روزافزون روابط آنها با ایالات متحده آمریکا فضای عدم اعتماد و خصومت را در روابط تهران واشنگتن می بخشد. به ویژه آنکه عدم تلاش آمریکایی ها در لاپوشانی روابط خود با این گروهها مبین این واقعیت است که اسیتفاده از اپوزیسیون وابسته به طور علنی به بخشی از راهبرد ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی تبدیل شده است. گروههای مزبور در دوران پس از حوادث یازده سپتمبر چند ماموریت عمده را بر عهده گرفته اند.

الف: ایجاد شکاف در داخل ایران

این ماموریت در جهت سیاست کلی آمریکا برای فروپاشی درون نظامی جمهوری اسلامی ایران به اپوزیسیون مربوطه محول شده است. لذا گروههای مزبور با استفاده از وسائل ارتباط رسانه ای و ماهواره ای همچون شبکه های تلویزیونی ان.آی.ت وی و پارس.تی.وی تلاش کرده اند تا فضای داخلی ایران به گونه ای ترسشیم شود. این شبکه ها سیاست های تعیین شده کالین پاول وزیر امور خارجه و جرج تنت رئیس سازمان سیا را دنبال می کنند، در این زمینه برخی از نویسندگان اپوزیسیون در خارج از کشور با ارائه تحلیل های مختلف مدعی می شوند که اصلاح طلبان و ملت ایران با هدف تهدیدات بوش نبوده اند بلکه این تهدیدات خطاب به اقلیت محافظه کار و مظام جمهوری اسلامی بوده است. جالب این که یکی از نویسندگان از آقای خاتمی خواست در این شرایط موضوع مسئولانه اتخاذ کند و منافع نظام را از منافع ملت جدا سازد. واکنش داخلی ایران به خط سیاسی مزبور متفاوت بود. آقای خاتمی مواضع آمریکاییها را مبتنی بر سیاست جنگ افروزی دانست و به ویژه در مقابل اپوزیسیون موضعی جدی تر اتخاذ کرد و اظهار نمود ملت ایران اجازه نخواهد داد کسانی که اموال آنها را غارت و استبدئاد را بر آنها تحمیل کرده بودند و اکنون با توسل به رسانه های وابسته آرزوی برگشت دارند به ایران بازگردند از این زمان اپوزیسیون موضعی متفاوت اتخاذ کرد و جمله به اصلاحات خاتمی در دستور کار قرار گرفت. ب: ادعای بن بسنت نظام

پس از مواضع منسجم گروه ها و جناح های داخلی ایران در قبال سیاست ها و تهدیدات آمریکا اصل نظام جمهوری اسلامی ایران هدف تهاجم تبلیغاتی قرار گرفت لذا موضوعاتی همچون (بن بست اصلاحات) (لزوم گذر از خاتمی) و (رفراندوم قانون اساسی) و نافرمانی مدنی در تحلیل ها و اخبار مطرح شد. نظرسنجی های ساختگی تنظیم گردید و نتیجه آن نشان می دهد که اکثریت پاسخگویان پیروی سیاست های اپوزیسیون دولت هستند و تلاش شد تا ایران در تیررس عملیات ضد تروریستی آمریکا قرر گیرد.

ج: زمینه سازی برای حمله به ایران

هم زمان با آغاز عملیات آمریکا در افغانستان، اپوزیسیون زمینه سازی برای توجیه حمله آمریکا به ایران را آغاز کرد جالب این که چند تن از فعالان گروه های موسوم به سلطنت طلب به طور کامل عبارات مطرح شده بنیامین نتانیاهو نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی در مورد ایران را مطرح کردند. در یکی از این اظهار نظرها یکی از سلطنت طلبان طرف گفتگوی رادیو آمریکا مدعی شد تروریسم از ایران به همه کشورهای دیگر منطق سرایت کرده است حالا که غرب نیروهای خود را بسیج کرده است فرصت برای آرام کردن منطقه باید با حمله به ایران مغتنم شرده شود جملات مزبور را پیش از آن بنامین نتالنیاهو در جمع یهودیان واشنگتن به زبان آورده بود.

بنیامین نتانیاهو نخست وزیر پیشین صهیونیستی در مجمع سالیانه یهودیان آمریکا با اشاره به برخی از طرح ها و توطئه های صهیونیست ها علیهجمهوری اسلامی ایرانگفت: من ار بافت وماهیت جمهوری اسلامی ایران در شگفتم… بودجه بیست میلیون دلاری که در اینجا (آمریکا) برای سرنگونی جمهو.ری اسلامی ایران تصویب شده است، تنها یکی از صدها طرح و برنامه ای است که ما و آمریکا به کار بسته ایم. تعجب من از همین است ما هماکنون ایرذان را در بایکوت خبری به تنگ آورده ایم و با اطلاق عنوانتروریست به آنهمه افکار جهانیان را با ایران به مخاصمه آورده ایم، اما این نظام به گونهه ای شگفت و نامعلوم آسیب ها خود را ترمیم می کند.

علیرغم برخی لفاظی های دیپلماتیک آمریکا و متحدان آن هیچگاه از سیاست فشار و مهار غافل نبوده اند . هدف نهایی سیاست مهار ایران، تضعیف و سپس سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران است. در این زمینه شیوه هایی که دولت آمریکا در پیش گرفته بدین قرار است.

الف) جلوگیری از دسترسی ایران به تسلیحات مدرن و تقویت بنیه نظامی خود برای مقابله با تهدیدات منطقه ای و بین المللی.

ب) ممانعت از دسترسی ایران به فناوری پیشرفته.

پ) ممانعت از اعطای وام و عتبارات خارجی به اییران

ت) اعمال تحریمهای اقتصادی

ث) جلوگیری از استفاده صلح آمیز ایران از انرژی هسته ای

ج) جنگروانی و تبلیغاتی

هرگاه آمریکا نیازمند ایجاد بحران در خارج بوده است و یا یکی از متحدان آن همچون رژیم صهیونیستی به چنین برآوردی رسیده باشد، فشار و فضاسازی علیه ایران تشدید می شود. نگاهی به تحلیل محتوای رسانه های غربی بعد از یازده سپتامبر نشان می دهد که واشنگتن پست و نیویرک تایمز همواره در شکل دهی و جهت بخشی به فضای تبلیغاتی علیه ایران نقش پیشرو و محوری بازی می کنند. قابل توجه این که رسانه مزبور به شدت متاثر از صهیونیست ها و راست گرایان افراطی آمریکاست . در مقابل این فضا، مقامات جمهوری اسلامی ایران خطی معقول و منطقی در پیش گرفته اند:

ایران به هبچ کشوری حمله نمی کند ولی آماده دفاع است.

آمریکا از زمانی که سیاسیت انزواطلبی گذشته را گنار گذاشت شوه ای را در سیاست خود حاکمساخت که بر اساس آلان برای رسیدن به اهداف دیپلماتیک ابتدا باید داخل کشور رقیب را مهیا ساخت تا دیپلمات های رقیب برای همراهی با مقتضیات مجبور به مذاکره